جدول جو
جدول جو

معنی مرهم بها - جستجوی لغت در جدول جو

مرهم بها(مَ هََ بَ)
زری که به مجروح دهند برای درمان کردن وی. (آنندراج) :
ثنا گفت برکار استادشان
ز مرهم بها خون بها دادشان.
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
میان ما و تو ای غیر ما جزا نشود
که خون بهای تو مرهم بهای ما نشود.
نادم گیلانی (از آنندراج).
، حق العلاج جراح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوا / خا تَ / تِ)
مرهم نهنده. آنکه بر جراحت مرهم نهد. (آنندراج) :
درشتی و نرمی به هم در به است
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ بَ)
هم قیمت. دو یا چند چیز که قیمت برابر دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بیان احساس و هم دردی برای کسی، گفتاری از روی تمسخر به حرف
فرهنگ گویش مازندرانی